نتایج جستجو برای عبارت :

داعشی‌ها سر پدرم را قطع کردند / پیکر پدر را با پول از تروریست‌ها پس گرفتیم/ در مدرسه به من و همکلاسی‌هایم تیراندازی کردند + تصاویر

سلام
امروز هم طبق برنامه پیش رفتم.
به کارهام رسیدم.
مطالعه کردم. 
پیاده روی رفتم.
یه هدیه برای خودم خریدم.
غذای خوب خوردم.
چای و میوه خوردم.
ظاهرا همه چی عالیه.
ولی یه دفعه دوباره دلم گرفت. این بار یاد پدرم افتادم.
هیچکس نمیتونه برای یه دختر جای پدرش را پر کنه. هیچکس.
همیشه فکر میکنم اگه پدرم بود زندگی من الان چجوری بود؟
اگه پدرم بود همیشه مواظبم بود، هوامو داشت.
اگه پدرم بود من انقدر ترسو نبودم، اضطراب جدایی نداشتم.
اگه پدرم بود کسی جرات نداشت اذ
چهار شنبه           98/9/28                                                                                                                                              سلام
امروز وقتی ازخواب بیدار شدم که بروم مدرسه بعد از اینکه دشویی رفتم ونماز صبح هم را خواندم و لباس و فورم مدرسه ام را پوشیدم تبلت پدرم را برداشتم و همین طور که سندویچ می خوردم با تبلت پدرم بازی کردم و یک مرحله هم در آن بازی بردم ولی در آن مرحله گرفتار شدم  وبعد م
اتفاقات گذشتند و تموم شدند، ولی زخم‌هاشون همیشه هستند. فکر می‌کنم پدرم نمی‌تونند برام جهاز بخرند؟ چرا می‌تونند، ولی ناراحتی‌ام از این ه که نمی‌خوان، چون پول من براشون مهم ه. دردناک ه، پدرم منتظرند من در دوران طرحم درآمد ۶۰-۷۰ میلیونی داشته باشم و به ایشون بدم پول‌هام رو. و می‌دونم تا طرح نرم و تا پول ندم به پدرم، من آزاد نمی‌شم. :)
ازدواج نمی‌کنم، ازدواج نخواهم کرد، زخمی که از محبوب خوردم اسکارهای عمیقی تو دلم جا گذاشته. رفتاری که از همه
نمیدانم فرهنگ کشف شجره نامه دانش آموزان در روز اول مدرسه، ایده و حرکت چه کسی بوده دقیقا؟! اگر پیدایش کنم، چنان درسی به او می‌دهم که بیاید از تمام قربانیان این فرهنگ نادرست عذر بخواهد.  
روز اول مدرسه، دانش‌آموزان تک تک باید بلند شوند و شغل پدر را بگویند. آنهایی که پدرانشان شغل بالایی دارند که فبها. بادی در غبغب می‌اندازند و می‌گویند مثلا: پدرم دکتر است، معلم است، کارمند است، نظامی است،...  
من نگاهم به آن بچه‌ای است که استرس دارد و می‌ترسد
سلام من در مدرسه شما درس میخوانم و از کلاس دوم تا ششم در مدرسه شما هستم من خیلی از شما و معلمان و بقیه همکاران راضی هستم و مدرسه خودم را دوست دارم.
از نظر من مدرسه خوب مدرسه ای است که زنگ تفریح غذاهای سلف سرویس داشته باشد. مدرسه خوب مدرسه ای است که معلمان خوبی مانند خانم نایبی و ... داشته باش. مدرسه خوب مدرسه ای است که در کلاس آن کولر اسپلیت و صندلی های بسیار بزرگ داشته باشد و در بوفه مدرسه همه نوع خوراکی را بیاورند و وسایل را به قیمت پایین تر بفرو
همیشه سومین روز ماه مبارک رو دوست داشتم.
اولین سال هایی که کامل روزه میگرفتم، یعنی حدود دوازده سیزده سالم بود، توی همین روزهای مبارک، پدرم داشت می رفت کربلا.
منم خیلی خیلی دوست داشتم تجربه کنم این سفر رو. یهو رفتم یک گوشه و حرف دلم رو بهش گفتم ولی بی درنگ با مخالفتش رو برو شدم.
فردای اون روز، وقتی ظهر از مدرسه رسیدم خونه پدرم به صورت ناگهانی بهم گفت بریم و این طوری روزه سومین روز ماه مبارک رو توی مسیر کربلا افطار کردم.
و با لطف ارباب و مهربانی پ
نمیدانم فرهنگ کشف شجره‌نامه‌ی دانش‌آموزان در روز اول مدرسه، ایده و حرکتِ چه کسی بوده دقیقا؟! اگر پیدایش کنم، چنان درسی به او می‌دهم که بیاید از تمام قربانیان این فرهنگ نادرست عذر بخواهد.  
روز اول مدرسه، دانش‌آموزان تک تک باید بلند شوند و شغل پدر را بگویند. آنهایی که پدرانشان شغل بالایی دارند که فبها. بادی در غبغب می‌اندازند و می‌گویند مثلا: پدرم دکتر است، معلم است، کارمند است، نظامی است،...  
من نگاهم به آن بچه‌ای است که استرس دارد و می
پدرم تنها مردیست که یک نگاهش کافیست تا تمام غم و غصه هایم بروند و دیگر پشت سرشان را نگاه نکنند...پدرم از همان آدم هایست که قلبش به وسعت بهشتی است که زیر پای یک مادر است...پدرم در کلمات نمیگنجد...
سرم را روی قلبش میگذارم و با هر تپش جان میگیرم...
پدرم عنوان رفیق و دوست و همدم را گذرانده برای من...اسطوره است...فرشته است...تنها دلیل نفس کشیدن است...ای کاش کفر نبود و میگفتم خدای من است پدر...
هرچند هرکس خدا را با یک چیز میشناسد و باور میکند و من با دیدن پدرم ب
 
پدرم کارگر استصبح تا شب، سر کارپدرم راننده استیا مسافر یا بارپدرم برزگر استکار او با داس استپدرم زحمتکشعرقش الماس استپدرم را دیدمدست و پایش خستهتوی دستان پدرپینه‌هایی بستهپدران سایه‌ سرپدران دلسوزندمثل یک شمع و چراغپدران می‌سوزند
 
حسین شادمهر
 
 
دوستانت را نزدیک خودت نگه دار و دشمنانت را نزدیکتر !!
 
چرچیل سیاستمدار بزرگ انگلیسیدر کتاب خاطرات خود مینویسد:زمانیکه پسر بچه ای یازده ساله بودم روزی سه نفر از بچه های قلدر مدرسه جلو من را گرفتند و کتک مفصلی به من زدندو پول من را هم به زور از من گرفتند وقتی به خانه رفتم با چشمانی گریان قضیه را برای پدرم شرح دادمپدرم نگاهی تحقیر آمیز به من کرد و گفت:‘من از تو بیشتر از اینها انتظار داشتم واقعا که مایه ی شرم است که از سه پسر بچه ی پاپتی و نادان
سخنان زینبی دختر سپهبد شهید قاسم سلیمانی 
دختر شهید سلیمانی خطاب به رهبر انقلاب: آقاجان نکند شهادت پدرم ناراحتی به چهره شما بیاورد.پدرم خواب راحت را از چشم تمام مستکبران و تکفیری‌ها ربودامروز جهانیان استقبال ایرانیان را از پیکر پدرم نظاره کردند و این استقبال امروز در تهران و فردا در کرمان ادامه‌دار خواهد بود.ترامپ! خیال نکن با شهادت پدرم همه چیز تمام شدعموی عزیزم سید حسن نصرالله پیام خودش را داد.پدرم یک همراه دیگر هم داشت که من دلم نمی‌آ
برف و باران بزند فرق سرمآه ای فرق سرم!برق با داد زند از کمرمآه ای داد کمرم!از جفای تو بشکست خنصرمآه اشاره خنصرم!بی تو من پرنده شانه سرمجانا شانه سرم!با تو من یک تبری گاو سرم آه از جنگ،سرم!ز همه لطفت ریخت موی سرممن جوانی لغسرم!رفتی از دل و درآمد پدرمآه حرف پدرم!

#استاد_قرائتی 
#کتک_مبارک
مرحوم پدرم بسیار اصرار داشت که من محصل حوزه علمیه و روحانی شوم ولی من مخالفت می‌کردم، لذا برای ادامه تحصیل به دبیرستان رفتم. روزی به مدیر مدرسه گزارش دادم که چند نفر از همکلاسی هایم در مسیر راه مدرسه، دیگران را اذیّت می‌کنند، مدیر هم آنها را تنبیه کرد. آنها متوجّه شدند و در تلافی با هم همفکر شدند و در مسیر برگشت کتک مفصّلی به من زدند که سر و صورتم سیاه شد و بی حال روی زمین افتادم و به سختی خود را به منزل رساندم. پدر
هفت سالم بود.بار اولی بود که میخواستم به یک استخر بروم.هیجان زده بودم.از شب قبلش هزار جور خیال بافی می‌کردم.هیچ ذهنیتی از شنا کردن نداشتم.شاید فقط آن را در کارتون ها دیده بودم.ولی با این حال عاشق شنا بودم.قرار بود از طرف مدرسه به استخر برویم.یک اردوی بینظیر.به خصوص برای منی که تا به حال استخری از نزدیک ندیده بودم.پدرم معاون مدرسه بود.قرار بود او نیز همراه ما بیاید.
ادامه مطلب
سلام.تا حالا کسایی رو دیدید که پای مرغ مصرف میکنند.من که دیدم،پدرم!در حقیقت پدرم آرتروز دارد و شنیده که پای مرغ برای بیماری آرتروز مفید است!نمیدانم من که خیلی بدم می آید.ولی در کل هرچی در مورد لنگ مرغ میدونی در بخش نظرات بگو.
فقط برای نور طلایی رنگی که از باریکه  بین ساختمان ها می گذرد زندگی می کنم. برای سایه درختی که مثل هزار دست هیولا روی زمین می افتد. برای نور ستاره ها، که هر شب درخشان تر می شوند. برای آسمان شب، که هرروز ابی تر می شود. برای ماه، که جایی، در سرزمینی بسیار دورتر از اینجا، روی سطح دریاچه ای تصویرش را تماشا می کند. 
دیگر نمی توانم برای خانه زندگی کنم. برای مادر و پدرم، برای دختر بچه ای که هنوز چیزی نمی داند، برای مدرسه، برای سرویس و چهار نفر دیگری که در
واقعا شما هم دقت کرده اید وقی جایی می خواهید بروید اگر زود بروید به موقع به مقصد می رسید ولی وقتی دیر بروید زمین و اسمون دستاشون تو دست همه که ما به مقصد نرسیم واقعا هم همینه این اتفاق برای من افتاد وقتی می خواهم بروم مدرسه همه کار ها سریع پیش میره و به موقع به مدرسه می رسم ولی دیروز صبح یعنی تا می خواستم بروم مدرسه کفش هایم اصلا نبود چند دقیقه صرف پیدا کردن انها بودم بعد کاپشانم رو داشتم پیدا می کردم تازه فهمیدم که کاپشنام در مدرسه جا گذاشتم ب
با عرض سلام و ادب به آقای سلیمانی من میخواستم یک عرضی به شما برسم از نظر من در ساخت یک مدرسه ی شاد اولین کار باید از دانش آموزان سوال بپرسید که مدرسه شما چگونه مدرسه ای است و باید به آنها هم بگویید چگونه می توان یک مدرسه ی شاد درست کنیم من این پرسش هارا از دانش آموزان مدرسه سوال کردم و من ایده های آنها این بوده است :
موسیقی – غذای مجانی در ساعت زنگ تفریح و ساعت زنگ ورزش بالاتر شود اما من یک ایده ی جدید دارم این است که مسابقات بیشتری در مدرسه اجرا
امام باقر- علیه السّلام- از پدر بزرگوارش نقل مى‏کند که: پدرم با عدّه ‏اى از
خاندان و یارانش به باغى رفتند. دستور داد تا سفره‏ اى گسترده شود. وقتى خواستند
مشغول خوردن شوند، آهویى از طرف صحرا آمد و ناله کنان نزد پدرم رفت. از پدرم
پرسیدند: اى پسر رسول خدا! این آهو چه مى‏گوید؟حضرت فرمود: او مى‏ گوید سه روز
است که چیزى نخورده ‏ام، دست به او نزنید تا بگویم با ما غذا بخورد.آنها قبول
کردند. حضرت آهو را خواند و آهو مشغول خوردن گشت اما یکى از یاران ام
پدر و مادر در زندگی انسان خیلی مهم هستند.
برای خود من که ثابت شده از پدرم گرفته که همیشه پشت منه تا مادرم که همیشه نگران منه در واقعیت من زندگیمو مدیون اونها هستم.دراین نوشته میخواهم از اونا تشکرکنم که من رو به این سن وسال و مقام رساندن.
واقعا شما هم دقت کرده اید وقی جایی می خواهید بروید اگر زود بروید به موقع به مقصد می رسید ولی وقتی دیر بروید زمین و اسمون دستاشون تو دست همه که ما به مقصد نرسیم واقعا هم همینه این اتفاق برای من افتاد وقتی می خواهم بروم مدرسه همه کار ها سریع پیش میره و به موقع به مدرسه می رسم ولی دیروز صبح یعنی تا می خواستم بروم مدرسه کفش هایم اصلا نبود چند دقیقه صرف پیدا کردن انها بودم بعد کاپشانم رو داشتم پیدا می کردم تازه فهمیدم که کاپشنام در مدرسه جا گذاشتم ب
گروه مدرسه خواهرم من عضوم
طفلکی چه زجری می کشه
چه کادر داغونی داره مدرسه شون
مدرسه نمونه ست
خیرسرشون معلمان خوب شهرن مثلا
چرا در شان جایگاه یک معلم  معلم ها رو گزینش نمی کنن!
 
یادم میاد توی آزمایشگاه مجهز مدرسه ی سمپادی که هفت سال درس خوندم یه روز با دوستم درگیر بودیم و کنجکاوی و شیطنت می کردیم، استاد فیزیک هم نگاهمون می کرد، با حسرت عمیقی گفت، این مدرسه هم نمی تونه استعداداتونو پرورش یده، دلم براتون می سوزه...
 
بازگشایی مدارس نزدیک است و حالا بسیاری از والدین به فکر خریدن کیف مدرسه برای فرزندان خود هستند.
نمونه هایی از جدیدترین و زیباترین مدل کیف های مدرسه ای پسران
کیف مدرسه 
کیف مدرسه پسرانه 
مدل کیف پسرانه
عکس کیف مدرسه ای پسرانه
مدل های جدید کیف مدرسه پسرانه
 
مدل کیف مدرسه
منبع : تکناز
امروز 9 آذر 1398 است و من همراه پدرم که بر اثر انسداد روده و پارگی فتق بستری است هستم دو روز پیش بود که پدرم از درد به خود می‌پیچید با برادرم احمد آوردیمش پیش دکتر اسلامیان نوشت که سریع ببریدش بیمارستان و بستری کنید او رو بستری کردند و دکتر جراح حیدرزاده گفت بایست عمل بشه اما چون پدرم بیماری قلبی داشت تردید داشتند تا اینکه دکتر قلب دکتر جهانبخش رضایت داد برای عمل . ساعت 10 شب جمعه او رو عمل جراحی کردند و بعد از اینکه هوشیاری رو بدست آورد آوردن بخش
مرا صدا زد. مرد جوان، بیا جلوتر نترس. به چهره اش نگاه کردم، چهره ترسناکی نداشت. حتی لبخندی مهربانی داشت اما ناشناس بود. نمی دانم ناشناس بودن دلیلی می شود که سلام نکنم یا نه ولی من سلام کردم. لبخند خود را بیشتر کشید و گفت سلام. متوجه تردیدم از نزدیک نشدن شد و دوباره تکرارش نکرد. گفت: کسی را می شناسی شیشک برای فروش داشته باشد. گفتم: پدرم. گفت: چه خوب، کجا می توانم او را ببینم؟ نگاهم را از ناشناس بودن به خریدار ناشناس بودن تغییر دادم و گفتم: لطفا دنبا
واقعا شما هم دقت کرده اید وقی جایی می خواهید بروید اگر زود بروید به موقع به مقصد می رسید ولی وقتی دیر بروید زمین و اسمون دستاشون تو دست همه که ما به مقصد نرسیم واقعا هم همینه این اتفاق برای من افتاد وقتی می خواهم بروم مدرسه همه کار ها سریع پیش میره و به موقع به مدرسه می رسم ولی دیروز صبح یعنی تا می خواستم بروم مدرسه کفش هایم اصلا نبود چند دقیقه صرف پیدا کردن انها بودم بعد کاپشانم رو داشتم پیدا می کردم تازه فهمیدم که کاپشنام در مدرسه جا گذاشتم ب
هروقت از جاده ی پیچ در پیچ حاشیه ی شهر رد میشیم پدرم خاطره ی تکراری اش از چهل سال قبل رو برای بار هزارم تعریف میکنه.خاطره ی سالی که خوک های جدید روی کار اومده بودن و خوک های قبلی که سرنگون شده بودن رو توی توی گونی های بزرگی میکردن و از این صخره ها و کوه های سنگی بلند اطراف شهر پرت میکردن پایین.پدرم اون سالها جوانی بوده به سن و سال حالای ما.چهار سال کوچکتر یا بزرگترش فرقی نمیکنه...سالها گذشته اما پدرم خاطره ی فریادهای مردهای توی گونی که از ارتفاعا
دو برادر بودند که یکی از آنها معتاد و دیگری مردی متشخص و موفق بود.
برای همه معما بود که چرا این دو برادر که هر دو در یک خانواده و با یک شرایط بزرگ شده اند، سرنوشتی متفاوت داشته اند؟ 
از برادرِ معتاد، علت را پرسیدند، پاسخ داد: علت اصلی شکست من، پدرم بوده است!او هم یک معتاد بودخانواده اش را کتک می زد و زندگی بدی داشتچه توقعی از من دارید؟ من هم مانند او شده ام. 
از برادر موفق دلیل موفقیتش را پرسیدند. در کمال ناباوری او گفت: علت موفقیت من پدرم است!م
واقعا شما هم دقت کرده اید وقی جایی می خواهید بروید اگر زود بروید به موقع به مقصد می رسید ولی وقتی دیر بروید زمین و اسمون دستاشون تو دست همه که ما به مقصد نرسیم واقعا هم همینه این اتفاق برای من افتاد وقتی می خواهم بروم مدرسه همه کار ها سریع پیش میره و به موقع به مدرسه می رسم ولی دیروز صبح یعنی تا می خواستم بروم مدرسه کفش هایم اصلا نبود چند دقیقه صرف پیدا کردن انها بودم بعد کاپشانم رو داشتم پیدا می کردم تازه فهمیدم که کاپشنام در مدرسه جا گذاشتم ب
 
خانواده
مدرسه ی شاد و باروح
شاداب سازی ظاهری مدرسه
فضاسازی وزیبا سازی حیاط مدرسه
زیباسازی ساختمان مدرسه
زیباسازی وتمیز بودن نمازخانه، کارگاه و کتابخانه
پوشش های ظاهری معلمان، مدیران وکارکنان
رعایت بهداشت
معلم شاد و با روحیه
جو مدرسه
شکوفایی خلاقیت درکلاس درس
جذب مشارکت دانش آموزان در اداراه ی مدرسه
 
دم گودال چشممان افتاد
تکه سنگی به سر اصابت کرد
دست من را رها بکن عمه
به عمویم کسی جسارت کرد
قلب عمه پر از تلاطم شد
تیر دشمن دوباره آماده ست
دست من را رها بکن عمه
نذر کردم برای او یک دست
من به یاد مدینه افتادم
پدرم بود و مادرم زهرا
دست مردی چنان به زهرا خورد
پدرم مردو زنده شد آن جا
عمه من فکر رفتنم هستم
از عمو یک بغل طلب دام
دست من را رها بکن عمه
یا عمو یا عمو به لب دارم
دست من را بگیر ای آقا
سر و دستم فدای حنجر تو
دشمنانت چقدر بی رحمند
تکند بعد من به
‏در دنیای موازی در مدرسه ای در روستایی دور افتاده معلم مدرسه هستم. فردا روز اول مدرسه س و الان در مدرسه ای که هم معلمشم هم مدیرش هم بابای مدرسه، دارم تنها کلاس درس رو آب و جارو میکنم، گلدون شمعدونی رو میذارم لب پنجره و روی تخته می نویسم: الّذی علّم بالقلم
عصر که برگردم خونه باید مانتوی رضوانُ اتو بزنم، شب باید زودتر بخوابونمش، صبح یادم باشه موهاشو ببافم، یادم باشه بهش یادآوری کنم سر کلاس به من نگه مامان، یادم باشه... 
سلام آقای مدیر من چندین سال است که در مدرسه شما هستم بهتر بگم من از سالی که مدرسه ساخته شد در اینجا درس میخوانم من در کلاس ششم هستم. آقای مدیر من برای اینکه یک مدرسه شاد داشته باشیم چندین فکر دارم
یکی از آنان این است که در اول صبح به تمام مدرسه یک پاکت شیر بدهید یکی دیگر در مدرسه یک جای مخصوص برای غذا خوری بذارید. یکی دیگر از آنان ارایه دادن کلاس های آموزشی در مدرسه مانند شطرنج و ... است. آقای مدیر شما در این چند سال مدرسه خوبی داشتید ولی بلیاد امن
خب! حاج آقا امشب پیامک دادن :
سلام.
راستش پدرم به دلیل اینکه روی شغل(نه درآمد زیاد) و سربازی حساس هستند، موافق نیستند. بنده هم با نظر ایشون موافقم.
انگار که دنیا و آخرت رو با هم یکجا به پدر و مادرم بدن شاد شده بودن خونوادم! پدرم گفت اصلا تو فکر نری ها. بشین درس فرداتو بخون!
ادامه مطلب
ماه مدرسه
ماه مدرسه و بچه های خندونبوی نم بارون توی خیابون
ماه مدرسه، فصل پاییز،با دفترهای نو و تمیز
یاد لبخند معلم های مهربون،بابای مدرسه پرکار و خندون
شوق دیدن دوست‌های قدیمی،همکلاسی‌های خوب و صمیمی
خوندن دعا تو صف صبحگاه،انجام نرمش با کسالت و آه
نشستن پشت نیمکت چوبی،یاد چرت های اول صبحی
یاد بیداری شبه امتحان،غرر غرر و تشر‌های مامان
گاهی یک تشویق شیرین،گرفتن کارت هزار آفرین
یاد شعرهای زیاد و بسیار،قصه زاغ و روباه مکار 
یاد شیطنت ته ک
با هم رفتیم به محل تولدش، همه جا را نشان ما داد و گفت: 
اگر روزی آقا به من اجازه دهند از شغلم کناره بگیرم، حتما به روستا بر می‌گردم و دوباره کار پدرم را انجام می‌دهم.
پدرم کشاورز بود، تمام این بوته‌ها را با دست خودش کاشت، دوست دارم برگردم و یک کار درآمدزا از همین بیابان که کسی برای ارزش قائل نیست برای جوانان روستا مهیا کنم.
روزی به پدرم اصرار کردم که من میخوام رانندگی با موتور رو یاد بگیرم تقریباً 11 سالم بود پدرم گفت باشه وقتی رفتیم صحرا اونجا بهت موتور رو میدم.رفتیم صحرا چغندر قند کاشته بودیم اونها رو آبیاری کردیم تا کارمون تموم شد من دویدم سراغ موتور و اونا برداشتم و سوار شدم اما پاهام به زمین نمی رسید پدر عزیزم اومد پشتم نشست گفت کلاچ رو بگیر و بزن دنده منم همین کار رو با ذوق و شوق خاصی انجام دادم و یواش یواش حرکت کردیم.  کوچه‌ای که داخلش تمرین می‌کردیم باری
نمودار ER مدرسه
 
دانلود
 
 
نمودار ER مدرسه نمودار ER مدرسه نمودار ER مدرسه نمودار ER مدرسه نمودار ER مدرسه نمودار ER مدرسه  نمودار ER مدرسه نمودار ER مدرسه نمودار ER مدرسه نمودار ER مدرسه نمودار ER مدرسه نمودار ER مدرسه نمودار ER مدرسه نمودار ER مدرسه نمودار ER مدرسه نمودار ER مدرسه نمودار ER مدرسه نمودار ER مدرسه نمودار ER مدرسه نمودار ER مدرسه نمودار ER مدرسه نمودار ER مدرسه نمودار ER مدرسه نمودار ER مدرسه نمودار ER مدرسه نمودار ER مدرسه نمودار ER مدرسه نمودار ER مد
مدرسه شاهد شهید باهنر در سال 1360 تاسیس شده و در شهرستان میبد در روبروی بانک ملی قرار دارد.این مدرسه سه پایه هفتم، هشتم و نهم را دارا است.مدرسه دارای 4 معاون پرتلاش و خوش اخلاق است.ضمنا مدیریت مدرسه شاهد شهید باهنر را جناب آقای سقاچی بر عهده دارد.
کلاس اول ابتدایی که بودم، خب همه مون شر و شور بودیم.
 
تازه اومده بودیم خونه دوممون،
 
و ارتباطمون با محله قبلی قطع شده بود،
 
بچه بودم،
 
هنوز بقیه درست و حسابی به دنیا نیومده بودن.
 
برادر بزرگم از دنیا رفته بود.
 
از هیچ کدوم از هم محلی ها و همسایه های قبلی مون خبری نبود.
 
زندگی شیرین و سخت بود.
 
هنوز وضعمون خوب نشده بود. کارمون نگرفته بود. 
میتونم بگم به سختی زندگی میکردیم. ولی همیشه سعی میکردن برامون همه چیز رو تامین کنن،
و مهم تر، پدر و مادر
حضرت صادق ع فرمود هر کس بپدر ومادر خود نظر دشمنی کند  در صورتیکه اندو باو نیز کرده باشد ،خداوند نمازش را نپزیرد شرح یعتی در صورت ستم باو نیز قبول نشود تا چه رسد اینکه نیکی باو کند8 حضرت باقر ع فرمود پدرم بمردی نگاه کرد که پسرش بهمراه او بود و ان پسر بشانه یدرش تکیه کرده بود فرمود پدرم با ان پسر از بدی ان کارش سخن نگفت تا از دنیا رفت 
آقا دیروز سرکلاس بودم.
یادم اومد که ابتدایی که بودم، یک کیف دارا و سارا مشکی رنگ داشتم.
بعد فک کردم گفتم ای بابا! اون رو که انداختیم دور و دیگه ندارمش!
ولی یادم اومد تو آلبومم، یک عکس با پدرم که اون موقع ناظم مدرسه (!) بود دارم که کیفه هم فک کنم یا تو دستمه یا پشتم.
حالا اینو می نویسم، ان شاءا... رفتم خونمون بعد امتحانات پایان ترم، حتما عکسشو میزارم.
هعی! یادش بخیر ... .
 ساختمان مدرسه فدک 
 
مدرسه فدک دارای دو طبقه میباشد طبقه اول داری نماز خانه ، اتاق مشاور، دفتر معلمان ، دفتر مدیر و در وسط مدرسه یک باغچه برای رشته های مدیریت موجود میباشد  و چند کلاس در دو طرف راه پله وجود داره که وارد طبقه دوم میشوید در طبقه دوم حدود ده کلاس است و کارگاه کامپیوتر ، در هر کلاس حدود دو تا سه پنجره وجود دارد .
در ساختمان پشتی مدرسه کارگاه خیاطی و کامپیوتر وجود دارد و یک زیر زمین که در ان وسایل مثل میز صندلی ها قدیمی مدرسه نگهدا
همین نیم ساعت پیش،میخواستیم بریم بهشت فاطمه که سرخاک بستگانمون...
 راه افتادیم....
وسطای راه،یه جایی جاده ۲ بانده بود....تریلی از روبرو اومد،پدرم خواب رفته بود.....ماشین ما مستقیممم.....تریلی مستقیممم....فقط یک لحظه مادرم داااااد کشییییید داااااری چیکاااار میکنی......من و خواهرم دیدیم تریلی داره مستقیم میاااد،ماهم روبروش!!!!!....خلاااصهههه.....با داااااد مادرم،پدرم از خواب پرید و فرمون رو کج کرد و جون سالم بدرد بردیم.....
اره دوستان عزیز.....داااد مادرم ن
سفیر جنوب:مدرسه فوتبال پارس آبپخش،شش سالی است که در زمینه آموزش فوتبال آموزان در رده های سنی مختلف در حال فعالیت هست.
مدیرفنی و مربی این مدرسه فوتبال،سعید صادقی است که موفق شده کارنامه پرافتخارترین مدرسه فوتبال در شهر آبپخش را تقدیم به شهروندان عزیز کند.
.
ادامه مطلب
 
جو مدرسه متکی بر نگرش و رویکرد افراد به مسائل، موضوعات، اشیاء و امکانات است، تعیین کننده فرایند آموزش درون مدرسه ای است. جو مدرسه می تواند بر اساس وفاداری و همدلی سازمان دهی شود یا افراد را در دو سوی یک دیوار بلند ناامنی و بی اعتمادی قرار دهد. داشتن فرصت های برابر، خودی محسوب شدن، پذیرفته شدن و تمایل به همکاری چند جانبه، از جمله مؤلفه های جو مدرسه می باشد
مطالعات حکایت از این دارند که پس از والدین مدیر و معلم مهمترین نقش دانش آموز رادر شکل گ
 
داعشی‌ها سر پدرم را قطع کردند / پیکر پدر را با پول از تروریست‌ها پس گرفتیم/ در مدرسه به من و همکلاسی‌هایم تیراندازی کردند + تصاویر
کوثر هدی فرزند شهید روحانی حسین فیاض از نحوه شهادت پدر شهیدش می‌گوید.
به گزارش گروه وبگردی باشگاه خبرنگاران جوان،  زمانی که هسته‌های تروریسم تکفیری در سوریه فعال شد، عناصر آن‌ها برای آنکه اهداف شوم سرکردگان خود را عملی کنند به هیچ چیز رحم نکردند. از انفجار‌های پی‌درپی در نقاط مسکونی و شهادت هزاران زن و کو
                                                                                                       به نام خدا
در نوروز امسال یعنی ساال 1399 بیماری به نام کورنا در کشور ما ایران و کل جهان فراگیر شد
به همین دلیل مدارس تعطیل شد وما از درس عقب افتادیم و برای جبران ان یک مدرسه خانگی به کمک معلمان خود راه انداختیم
می خواهیم مدرسه ی خانگی راشروع کنیم
 
 
 
 
در حال تکمیل .... .
چند روزی می بینم اوضاع خانه آشفته است. مادرم مضطرب است و پدرم شب ها به خانه نمی آید. اوایلش مادرم همه چیز را عادی جلوه می داد و درباره پدرم هم می گفت دیر به خانه می آید. اوایل هم قابل باور بود ولی دیشب که ازش پرسیدم چرا واقعا بابا اینقدر دیر می آید به خانه می آید در جواب گفت که رفته است تهران برای پروژه اش. اما بابا که چمدانش را نبرده است او هیچوقت اینقدر ناگهانی به تهران نمی رود قطعا. فهمیدم قضایایی پیش آمده اصرار کردم و سعی کردم که بفهمن چه شده ک
ضبط 10 دی ماه سال 1378  است دقیق 20 سال پیش
 
امیری آوازی دوست داشتنی بود که پدرم می خواند. چه همراه گوسفندان و چه در مراسم و شب نشینی ها
 
مشاجره بین مرحوم پدرم و مرحومه همسرم در برتری دختر یا پسر
 
یقین دارم پدرم شوخی می کرد چون  غم نداشتن دختر را در او مادرم حس می کردم
 
دختر هیچگاه غم نیست. عزیز پدر است
 
پسر خوب هم همین جور
 
امیر گفت خدا من را زن بده
http://bayanbox.ir/view/mp3/3205994764289713240/WhatsApp-Audio-2019-12-12-at-12.07.53-PM.mp3
هیچ وقت فکر نمی کردم تا این حد از شنیدن خروپوف های بابام این قدر خوشحال بشم ولی شدم!
خروپوف هاش یعنی هست و بودنش یعنی یه قوت قلب بزرگ. 
این مرد واقعا ستون خانوادس ، نمیتونم قدرتشو نبینم،نمیتونم عظمتشو نادیده بگیرم. نمیشه ازش چشم پوشی کرد ، سگ این مرد شرف داره به صد تا مثل بهنود و مسیح علینژاد و امثالهم. این آدم شیش نفر آدمو نون داد و یه عمر شرافتمندانه زندگی کرد. اینا چیکا کردن؟ 
هر وقت باد به یه جهت دیگه چرخیدن.
هنوز هم قهرمان جهان من پدرم است.
با سلام
می توانید ما را در اینستاگرام از طریق
#مدرسه_دکتر_مفتح_وردنجان
و یا صفحه 
Mahdi.molavi.official
دنبال کنید.
توجه    توجه
مدرسه هیچ صفحه ای در اینستاگرام ندارد و یک سری عکس ها فقط از طریق صفحه مدیر وبلاگ در اینستاگرام منتشر می شود(برای تبلیغ وبلاگ) و بدانید که تنها این وبلاگ است که عکس های مدرسه را با مجوز مدیریت مدرسه منتشر می کند.
این پست در روز های آتی حذف می شود.
مدرسه نیز خود از یک روح سرشار برخوردار است،این موضوع به ندرت مورد تایید قرار می گیرد،و در عوض مدرسه به صورت یک ماشین و یا یک کارخانه شناخته شده است.در مدرسه می توان دانه جست وجو گری و پرسش را در زمین فکر و اندیشه نسل کوچک و کم سال کاشت تا این دانه رشد کند،همراه او بزرگ شودوزندگی بزرگسالی او را از زود باوریها،ساده اندیشی ها،بی دقتی ها، تقلیدها ،پیروی هاو باری به هر جهت گذراندن ها نجات دهد.درعوض او را انسانی متفکر،منطقی،فکور،اندیشمند،علت جو ،
سوالات ضمن خدمت خلاقیت‌ و نوآوری‌ در مدرسه
سوالات ضمن خدمت خلاقیت‌ و نوآوری‌ در مدرسه
این بسته ویژه، کامل ترین و جامع ترین بسته جهت استفاده تمامی کارمندان اموزش و پرورش و سایر ارگان های دولتی و غیر دولتی، در سوالات ضمن خدمت خلاقیت‌ و نوآوری‌ در مدرسه می باشد.دانلود خلاقیت‌ و نوآوری‌ در مدرسه زیر می باشد: 
محتویات بسته نمونه سوالات خلاقیت‌ و نوآوری‌ در مدرسه:
این آزمون در حال آپدیت می باشد.لطفا ایمیل معتبر وارد کنید تا پس آپدیت خدمتت
با سلام.
امروز صبح که نزدیک در مدرسه رسیدم دیدم که چند تا موتوری از مدرسه اومدن بیرون، وقتی به من رسیدن گفتن برگرد مدرسه تعطیله. من رفتم دیدم که 20 تا دانش آموز تو مدرسه ان.  دانش آموزهای من چهار تا بودن گفتن بریم یا بمونیم گفتم آدم یا میمونه یا میره. جالب اینه که همون کسایی اومده بودن که درس نخون بودن! 
تعطیلات بهتون خوش بگذره. 
آنقدر خورشید باش که اگر خواستی نتابی، نتوانی. 
یکی از دغدغه های مسئولین مدرسه در طی سال تحصیلی، ایجاد نشاط در مدرسه بین دانش آموزان است. ایجاد شور و شعف خود به خود به وجود نمی آید، بلکه برای ایجاد آن در مدرسه یک سری ابزار و لوازم و امکانات لازم داریم. مدیر مدرسه می تواند با یک برنامه ریزی دقیق و استفاده بهینه از امکانات موجود، با ایجاد یک محیط آموزشی با نشاط، توانایی یادگیری و انگیزه دانش آموزان را افزایش دهد. در زیر پیشنهاداتی از سوی دانش آموزان مدارس مختلف ارائه شده است که می تواند اید
من یه دختر بیست و پنج ساله هستم و مدتی هست که احساس میکنم کاملا از پدرم متنفرم. به طوری که واقعا زندگی کردن با اون در یک خونه برام غیر قابل تحمل شدهاز وقتی یادم میاد به خاطر وجود پدرم از همه چی محروم بودم. حتی وقتی پنج شش ساله بودم به خاطر بازی تو کوچه ازش کتک می‌خوردیم. با تسبیح اش . میزدمونو میآورد خونه. از وقتی یادم میاد با مادرم اختلاف داشت. یه آدم بد دل. که از هیچ تهمتی به زنش دریع نمیکنه .حتی به مادرم تهمت ارتباط با دامادمون رو میزد.
ادامه مط
اولین مدرسه دولتی انار در سال 1314 هجری شمسی آغاز به کار کرد که در نهایت برای آن نام مدرسه سعدی انتخاب شد.بر سردر ساختمان مدرسه سعدی،سال احداث آن 1314 شمسی حک شده است.زمین این مدرسه را سیدعلی اکبر مهدوی یکی از خیرین و خوانین انار اهدا کرد.استاد خانی زاده از معماران یزدی به کمک دانش آموزان این مدرسه را بنا کرد.
بودجه ساخت مدرسه سعدی نیز توسط وزارت فرهنگ وقت تامین شد.آجرهای این مدرسه نیز از کوره های آجر پزی محی الدینی تامین می شد.مدرسه سعدی که در مح
سلام آقای سلیمانی من یکی از دانش آموزان کلاس ششم هستم به نظر من مدرسه ای شاد مدرسه ای است که در آن کتابخانه ی بزرگی داشته باشد تا ما بتوانیم که آن کتاب هارا امانت بگیریم یا حتی آنجا بشینیم و کتاب هارا بخوانیم میدانیم که کتاب باعث رشد مغزمان میشود و برای تمامی مردم جهان مفید است درخواست دیگر من این است که زمین چمن را مرتب کنید دیوار مدرسه را رنگ کنید حتی دروازه ی مدرسه را رنگ کنید با تشکر از آقای سلیمانی و همکارانش
 
سلام به همگی 
از عنوان مطلب معلوم است که صحبت من در باره ی پرسش مهر امسال رئیس جمهور ایران است
چند راهکار برای شادی در مدرسه
- تشخیص اهمیت مطالب غیرکلامی
‏-توجه به زیبایی محیط آموزشگاه و کلاس‌های درس
- نقل داستان‌هایی درباره مدرسه
- برگـــزاری جشـــن‌هــا ومراسم مذهبی
‏- پرورش روح دانش‌آموزان
- شناسایی علت‌ها به جای توبیخ‌ها
ادامه مطلب
یکی از بناهای زیبا و دیدنی مجموعه زندیه که با مرگ کریم خان زتد ناتمام ماند مدرسه آقا بابا خان شیراز می باشد این بنا در ضلع جنوب شرقی مسجد وکیل طراحی و ساخته شده است. گوشه غربی مدرسه به دیوان شبستان مسجد متصل است. تنها ورودی این مدرسه در گوشه جنوبی آن و از کوچه نسبتا وسیعی می باشد.
ادامه مطلب
آقا تا حالا شده تویه مکانی یا شرایطی قرار بگیری که  باورت نشه 
الان من دقیقا همین حال را دارم 
اومدم خونه ای پدرم ،اومدم حرم امام رضا ... وای انگار گیجم .. من کجا اینجا کجا .... من اصلا تا هفته پیش فکرشا نمی کردم  اینجا  باشم 
خوب حالا چی بهشون بگم ...
نشستم رو به رو حرم ... می خوام حرف بزنم ... یکی تو دلم میگه بگوو دیگه 
بگو چی می خوای.... مگه منتظر این شرایط نبودی 
احساس می کردم تو آغوش پدرم هستم و تموم درد ها و ناراحتیام رفته
تمام وجود  شده بود شکر شکر ش
مدرسه مونتسوری در لکنونای هند، با ۵۲۰۰۰ دانش‌آموز و حدود ۱۰۰۰۰ کلاس درس، به عنوان بزرگترین مدرسه جهان در کتاب رکورد گینس ثبت شده است. این مدرسه ۷۵۰۰ دانش‌آموز بین ۵ تا ۱۷۰ سال دارد و یکی از بهترین مدارس کشور هند، از لحاظ علمی است. دانش‌آموزان مقاطع پیش‌دبستانی، ابتدایی و متوسطه این مجموعه، بعدها در ۲۰ دانشگاه شهر ادامه تحصیل خواهند داد.
مدرسه ما از مدارس تمام تشکیلاتی سازمان دانش اموزی می باشد درسال تحصیلی جاری اموزشگاه برتر قرآنی درسطح منطقه معرفی شدیم با کسب 9 مقام اول مسابقات قرآنی عترت ونماز 5 مقام دوم وسه مقام سوم 
تلاش وکوشش دانش آموزان قرآنی باعث برتری مدرسه ما شد.
باسلام و عرض روز خوش و خسته نباشید
پسری 28 ساله، داری تحصیلات بالا، شاغل و از نظر مالی تامین هستم، از نظر
اقتصادی کاملا مستقل از پدرم هستم و بخاطر شرایط کاری ام در شهری دور از
خانواده ام زندگی میکنم، حدود 8 ماه است که به خانمی علاقمند شده ام که از
هر لحاظ ایده آل من هستند و میخام با ایشون ازدواج کنم
اما از اونجا که در خانواده ما ازدواج فامیلی مرسوم بوده و از بچگی اسم من
رو کنار اسم دخترعموم گذاشتن پدرم مانع از ازدواج من هستن، تا بحال خیلی با
پ
به نام خدا
 
دور و برم داره پر میشه از آدمایی که از من بزرگترن و سال هاست دارن با پول پدرشون زندگی می کنن.
اشتباه نکنید...منم دارم با پول پدرم زندگی می کنم اما تنها تفاوت ما اینجاست که اونا با این وضعیت مشکلی ندارن و بهش خو گرفتن و من...نه! 
صادقانه ترین جمله ای که می تونم به زبون بیارم اینه که حالم به هم می‌خوره از آدمایی که با پول پدرشون ازدواج می‌کنن.
بازم اشتباه نکنید.
ممکنه منم مجبور بشم از پدرم کمک بگیرم...اما
برای من...برعکس خیلی ها، با هر با
چند روز به کریسمس مانده بود که به یک مغازه رفتم تا برای نوه ی کوچکم عروسک بخرم. همان جا بود که پسرکی را دیدم که یک عروسک در بغل گرفت و به خانمی که همراهش بود گفت: «عمه جان» اما زن با بی حوصلگی جواب داد: «جیمی، من که گفتم پولمان نمی رسد!» زن این را گفت و سپس به قسمت دیگر فروشگاه رفت.
 
به آرامی از پسرک پرسیدم: «عروسک را برای کی می خواهی بخری؟»
با بغض گفت: «برای خواهرم، ولی می خوام بدم به مادرم تا او این کادو را برای خواهرم ببرد».
پرسیدم: «مگر خواهرت ک
بنام بخشایشگر بی همتا
هنوز آنروز را فراموش نمی کنم یعنی نمی شود فراموش کرد، پدرم میخ میکرد و من دانه می انداختم! آن زمانها  کشت کولک(پنبه) در منطقه رسم بود که زمین را با وسیله ای که میخ کولک کاری می نامیدند زمین را سوراخ می کردند عمق میخ حدود 10 سانتی متر می شد و قطری حدود یک سانت داشت. سپس فردی دیگر که معمولاً کودکان بودند دانه های پنبه را که شب خیسانده بودند و آماده سبز شدن بودن(نیکو کرده بودند) را داخل آن سوراخهای منظم که در یک خط و کامل ردیف بو
برق چشمان تو بر ظلمت میدان تابیدکوه لرزید و به یمن قدمت ویران شدخوب فهمید خودش تیغ علی یعنی چهآنکه از دیدن شمشیر دودم عریان شد!
تیغ در مرحله ی آخر تعریف علیستپدرم گفت از این وصف کمی دلگیر استهمه ی زندگی ات بوی عطوفت داردچه کسی گفته علی یکسره با شمشیر است؟!
از علی گفتم ویک بند جسارت کردمکاش میشد بزنم از بدنم دستم راکاش قصاب جوانمرد تو باشم آقاتا به دستم بزنی خوب ترین مرهم را
پدرم گفت خدا را به خدا در عالمآنکه اول به تو رو کرد فقط میفهمدشانه ی زخ
مدرسه شاد
پیشنهادات به واحد های آموزشی برای شادی و نشاط در مدرسه
تشویق دانش آموزان به خلاقیت و نوآوری و ایجاد زمینه هایی برای بروز استعداد آن ها
استفاده از لباس های متنوع با رنگ های شاد
روی آوردن به بازی های پرورشی و سنتی در محیط مدارس و اجرای یک بازی جدید در هر روز یا هفته در زمانی مشخص و حدود 10 دقیقه ، که زنگ ها استراحت برای این موضوع پیشنهاد می شود .
برگزاری مسابقات ورزشی بین دانش آموزان به صورت کلاسی در رشته های مورد علاقه ی آنان
ایجاد تفکر
 ودستش را گرفت و روی مسندیکه خودش نشسته بود اورا نشانید و پهلوی او نشست و متوجه اوشد و بااو.  بسخن پرداحت و حود را قربان او میکردمن از انچه از انچه از پدرم میدیدم در شگفت بودم که دربان امد و گفت موفق باشید برادرو سر لشگر خلیفه عباسی امده است وهر گونه موفق نزد  پدرم میامد دربانان و افسران مخصوصش جلو میرفتند واز در خانه تا مسند پدرم بصف میایستادند تا او بیاید و  برود پدرم  روبابی محمد داشت و باو سخن میگفت تا نگاهش بغلامان  مخصوص موفق افتاد و ان
برف و باران بزند فرق سرمآه ای فرق سرم!برق با داد زند از کمرمآه ای داد کمرم!از جفای تو بشکست خِنصِرمآه اشاره خِنصِرم!بی تو من پرنده شانه سرمجانا شانه سرم!با تو من یک تبری گاو سرم آه از جنگ،سرم!ز همه لطفت ریخت موی سرممن جوانی لِغسَرم!رفتی از دل و درآمد پدرمآه حرف پدرم!

واژه نامه:
بدلیل سختی واژگان و انتقاد بعضی از دوستان واژه نامه زیر ضروری است.
فرق سر:بالای سرخِنصِر:انگشت،انگشت کوچکلِغسَر:کچل،انسان بی مو،انسان مو ریخته
بچه که بودم، پدرم یک قلاب بافندگی کوچک داشت که یادگار کارگاه تولیدی‌اش بود. هوا که سرد می‌شد، مادر لباس‌های زمستانی‌مان را از داخل کمد، لای رختخواب یا از چمدان  بیرون می‌آورد و آن‌هایی را که نخشان در رفته بود به پدر می‌سپارد تا با قلابش آن‌ها را رفو کند.
پدرم که زمانی کارگاه بافندی داشت، طوری لباس ها را رفو می‌کرد که از بیرون هیچ نشان نمی‌داد که زمانی نخش در رفته و حالا تعمیر شده است.
اما وقتی از داخل به لباس نگاه می‌کردی، جای جایش پر ا
وقتی در حیاط رو باز میکنم که برم خونه دخترم از داخل خونه هی میگه : باباتتتت ، باباتتتت
منم از تو حیاط هی میگم: جووووونم ، عششققم ، عمرممم ...
وقتی در حال رو باز میکنم دستاش رو باز میکنه میاد بغلم منم نازش میکنم ، بوسش میکنم و احتمالا تا کلی وقت از بغلم پایین نیاد و بعدش هم بازی میکنیم با هم . 
شهدای ِ مدافع حرم ، شهدای ِ مظلوم امنیت نوع ِ بشرند  نه تنها ایران .
فرزندان و همسران آنها به اندازه ی کافی دلتنگی دارند ، بی پدری دارند ما دیگر با بحث های س
مادرم داره از پدرم جدا میشه تمام وسایل خونه رو مادرم با پس اندازش گرفته ما بچه ها شاهدیم آیا در صورت طلاق میتواند این وسایل را از پدرم بگیرد؟ آیا شهادت و تصدیق ما تاثیری دارد؟ چه روشی وجود دارد تا بتوانیم این وسایل را بگیریم؟

سلام بله. ولی فاکتور داشته باشند خیلی بهتر است

منبع: سایت وکالت دادراه
مدرسه خانه دوم ماست!!!
 
این جمله ای است که همه ما آن را شنیده ایم بله این درست است مدرسه خانه دوم ماست و می توان در آن هر کاری انجام داد منظور از هر کار این است که می توانیم آینده خود را بسازیم یکی دبیر یکی پزشک و دیگری پلیس پس بهتر به این خانه خود نیز اهمیت بیشتری قایل باشیم یعنب باید محیط آن شاد و پرنشاط باشید.
برای ایجاد یک جامعه خوب موثرترین عامل مدرسه است که می تواند از لحاظ روانی جامعه را بهبود دهد.
 آیا محیط مدرسه محیطی شاد و دلپذیر است؟
ا
مدرسه خانه دوم ماست!!!
 
این جمله ای است که همه ما آن را شنیده ایم بله این درست است مدرسه خانه دوم ماست و می توان در آن هر کاری انجام داد منظور از هر کار این است که می توانیم آینده خود را بسازیم یکی دبیر یکی پزشک و دیگری پلیس پس بهتر به این خانه خود نیز اهمیت بیشتری قایل باشیم یعنب باید محیط آن شاد و پرنشاط باشید.
برای ایجاد یک جامعه خوب موثرترین عامل مدرسه است که می تواند از لحاظ روانی جامعه را بهبود دهد.
 آیا محیط مدرسه محیطی شاد و دلپذیر است؟
ا
صبح دیرم شده بود، همسرم با مهربونی بهم گفت : اگه می تونی ۱۰۰٫۰۰۰ تومن بده برای کمک به مدرسۀ دخترمون .
 
من هم تحت تاثیر قرار گرفتم و دادم.
بعدازظهرش دخترم پرید بغلم و گفت بابت ۵۰٫۰۰۰ تومنی که به مدرسه کمک کردی ممنونم.
بعد از نیم ساعت پیامک از طرف مدرسه اومد که «بابت مبلغ ۲۰٫۰۰۰ تومن کمک به مدرسه تشکر می شود».
خانواده نیستن که ؛ راهزنن !!!
در ژاپن توجه به احساس تعلق به مکانی به نام مدرسه زیاد است. یک معلم ژاپنی می‌گوید: دانش‌آموزان برای یادگیری به مدرسه نمی‌آیند. آنها برای دیدار با دوستانشان به مدرسه می‌آیند، بنابراین من بیشترین تلاش خود را برای کمک به دانش‌آموزان در پیدا کردن دوست صرف می‌کنم. وقتی دانش‌آموزی در یادگیری کند است تلاش می‌کنم که او با گروه‌های مختلفی از دانش‌آموزان ارتباط دوستانه برقرار کند و از آن لذت ببرد.
ادامه مطلب
به نام خدا
سکانس اول: امروز با حال خوبی نرفتم مدرسه، یه جورایی خودمو کشوندم تا خود مدرسه/ وقتی رسیدم، چندتا از بچه ها منتظرم بودن که بریم نماز/ خداروشکر کردم که امروز امام جماعت مدرسه نیومده بود و نماز رو تنهایی خوندیم و زودتر تموم شد. واقعا حس میکردم توانی در بدنم نیست...
ادامه مطلب
سلام آقای مدیر من پنج ساله که در مدرسه شما فعالیت میکنم از کلاس 2 تا 6
کلاس دوم آقای اخگر و خانم خاتم نژاد تا خانم افراخته و خانم نایبی من از مدرسه شما راضی هستم و اینجارا خیلی دوست دارم.
می خواهم چیزی را به شما بگویم : من دلم میخواهد که شادی مدرسه ما بیشتر باشد امنیت در مدرسه ما بیشتر شود برای مثال : مدت زنگ تفریح ها را بیشتر کنید در ضمن یادم رفته بود که بگویم که من جز شورای دانش آموزی هم هستم. بریم سر اصل مطلب بچه ها را بیشتر به اردوهای تفریحی ببر
خدایا! آخرین باری که به ملاقات پدرم رفتم، چهارده معصوم را به نام خواندم و پدرم را به تو سپردم. و نمیدانستم آخرین بار است. دانسته بودم همه چیز در ید قدرت توست و به جای دست و پا زدن در راه حلهای زمینی، تسلیم اراده تو شدم. الان هم که به خیال خودم راهکارها، و به علم تو دست و پا زدنهایم ته کشیده، باز تو را میخوانم و خودم را به تو میسپارم. دانستم که تا تو نخواهی هیچ چیز به سرانجام نمیرسد. و اگر تو اراده کنی، هیچ چیز مانع تحقق اراده ات نخواهد بود. توان و ا
سوفی با کفش‌های بلورین و وقف خود به انجام کارهای خوب، می‌داند که در مدرسه‌ی افسانه‌ای خوب‌ها نمرات بالایی کسب می‌کند و به مرتبۀ دانش‌آموزان پیشین مدرسه مثل سیندرلا، راپونزل و سفیدبرفی دست می‌یابد. آگاتا با کت بلند سیاه بی‌قواره و گربه‌ی سیاه خبیثش کاملاً برای پیوستن به شرورهای مدرسه‌ی بدها مناسب به نظر می‌رسد.هر دو دختر به زودی متوجه می‌شوند که سرنوشت‌شان عوض شده است. سوفی را به مدرسه‌ی بدها می‌برند تا در کلاس‌های زشت‌سازی، طل
پدرم آدم جالبیه 67 سال سن داره، کم حاشیه ترین آدمی هست که توی همه عمرم دیدم ، از 12 سالگیش کار کرده و جور یک خانواده رو کشیده . خرج تقریبا پونزده نفر میداد، پدرم کارگر کارخانه بوده و بعد سی سال بازنشسته شده. 
راستش یه ویژگی هایی داره که خیلی ساده ولی منحصر به فردن:
دروغ نمیگه،مال مردم نمی خوره ، حرفش و عملش یکیه ، کم حوصلس، زود جوش میاره  ولی آدم خیلی خوبیه و انسانه. 
فیللم فارست گامپ رو دیدین؟  پدرم دقیقا مثل فارست گامپه ! 
تناقض رو درک نمیکنه ،
سالها پیش وقتی بچه بودم و مدرسه می رفتم...وبا شایع شده بود ...یادمه مادرم آب رو می جوشوند و میریخت تو قمقمه...تاکید داشت از آب لوله کشی مدرسه و آبخوری آب نخوریم...همه مادرها اینطور بودند. همه دانش آموزا هم قمقمه می آوردند مدرسه. در انواع اقسام مدل ها...طرف کتاب ها رو با کش میبست و کیف نمیاورد ولی قمقمه رو حتما با خودش میاورد...وبا با اون اوضاع بهداشتی و فرهنگی دهه شصت و هفتاد، با همه دارو و امکانات نداشته، آسیبی به ما نزد...این که یه جور آنفولانزاست...
با پدرم رفتم سیرک، توی صف خرید بلیط؛ یک زن و شوهر با 4تا بچشون جلوی ما بودند.وقتی به باجه رسیدند و متصدی باجه، قیمت بلیط ها رو بهشون اعلام کرد، ناگهان رنگ صورت مرد تغییر کرد و نگاهی به همسرش انداخت،معلوم بود که پول کافی ندارد و نمیدانست چه بکند...!
ناگهان پدرم دست در جیبش کرد و یک اسکناس صد دلاری بیرون آورد و روی زمین انداخت،سپس خم شد و پول را از زمین برداشت و به شانه مرد زد و گفت: ببخشید آقا،این پول از جیب شما افتاده!
مرد که متوجه موضوع شده ب
مدرسه ای شاد و دلپذیر داریم اگر؟
بتوانیم خودمان را آنجا بشناسیم.
بتوانیم دنبال فرصتهای خوب زندگی باشیم
بتوانیم آینده بهتری برای خود و جامعه رقم بزنیم
بتوانیم بگوییم من هستم
بتوانیم ارتباطات صمیمی با افراد مدرسه برقرار کنیم بدون عناوین
یادم می‌آید زمانی که تصمیم گرفتم به ایران بیایم فرانسوا سیمون مدیر تئاتر «کاروژ» که خود کارگردان و بازیگر بسیار معروفی بود به من گفت: «تو اینجا وارد کار حرفه‌ای شده‌ای و داری موفق می‌شوی. چرا به ایران می‌روی؟» گفتم: «من ایرانی هستم و دوست دارم به کشورم برگردم و آنجا کار کنم» با اینکه از بچگی به خاطر شغل پدرم در خارج از کشور مدرسه و دانشگاه رفتم و زندگی کردم، اما همیشه رویایم فعالیت تئاتری در ایران بود.
داوود رشیدی
امروز ۲۵ تیر ماه زادروز ب
باز آمد بوی ماه مدرسهبوی بازی های راه مدرسه
 
بوی ماه مهر، ماهِ مهرباننوِرِ خورشید پگاهِ مدرسه
 
از میان کوچه های خستگیمی گریزم در پناه مدرسه
 
باز می بینم ز شوق بچه هااشتیاقی در نگاهِ مدرسه
زنگ تفریح و هیاهوی نشاطخنده های قاه قاه مدرسه
 
باز هم بوی باغ را خواهم شنیداز سرود صبحگاه مدرسه
روز اول لاله ای خواهم کشیدسرخ بر تخته سیاه مدرسه
 
باز آمد بوی ماه مدرسه
بوی بازی های راه مدرسه
 
وقتی نرگس ولم کرد ( واقعا نمی‌شود از واژه بهتری استفاده کنم ) کاملا در هم شکستم. تا چندین ماه تقریبا هرشب اشک غلیظ از چشمم می‌ریخت. دراز می‌کشیدم در رخت‌خواب نازک و قدیمی و زل می‌زدم به سقف تا خوابم ببرد. هزار بار از زندگی متنفر بودم. فضای خالی عظیمی درون من به وجود آمده بود که تا سالیان سال پا برجا بود. بارزترین مثال آن یک شب لعنتی حدود سه سال بعد بود. من در یک چت‌روم بی‌در و پیکر دنبال کسی یا چیزی بودم و آنجا به کسی گفتم پدرم به مادرم خیانت ک
وقتی کودک تون مهد، پیش دبستانی یا مدرسه رفت، شما به همراه کودک تون می تونید ناهار سالم مدرسه رو تهیه کنید. این ناهار می تونه از مواد سالم و مغذی تو خونه باشه. در لینک زیر ما بهتون چند ایده برای تهیه یک ناهار سالم مدرسه میدیم
https://noko.ir/blog/%d9%86%d8%a7%d9%87%d8%a7%d8%b1-%d8%b3%d8%a7%d9%84%d9%85-%d8%a8%d8%b1%d8%a7%db%8c-%da%a9%d9%88%d8%af%da%a9%d8%a7%d9%86/
یه عده چون مدرسه خوب پیدا نکردن برای پسرشون، میرن براش مدرسه غیر انتفاعی میزنن، اونوقت کساییم مثل من چون سهمیه‌شون همینه، باید توی یه مدرسه داغون، توی یه محله ی داغون و جنایی درس بخونن!
اتفاقا حق من و امثال من هم همینه؛ چون ژنمون خوب نیست!
مدرسه دولتی بهتره یا غیرانتفاعی؟

مدرسه دولتی یا غیرانتفاعی؟ این یکی از سوالات والدینی است که فرزندانشان  در سن ورود به مدرسه‌اند. مادروپدرهای دلسوزی که تو هر شرایط، دنبال بهترین گزینه برای تربیت و آموزش کودکان خود هستند. جواب شما به این سوال چیست؟
ادامه مطلب
وسط نهار و سرگیجه و گنگی سر و تمام شدن قرص اضطرابم و البته آن سردرد کذایی، پدر خبر داد که مهمان داریم و و قرار است که عمه و شوهرش فقط یک ساعت بمانند و بروند. عمه خیال می‌کرد که پدرم و زنش روزه هستند و برای مراعات آن‌ها تصمیم گرفتند که زود برگردند. پدرم هم برای اینکه تصورات خواهرش به هم نریزد حرفی نزد که خواهرم! ما دیگر مثل سابق سرحال نیستیم و قرص‌ها اجازه نمی‌دهند که روزه بگیریم. گفتم که حداقل تعارف نزنند که یک موقع ماندگار شوند! وگرنه باید بس
گاهی فکر می‌کنم انواع اجنه در بدن پدرم حلول می‌کنند. کارهای عجیبی می‌کند که اگر غریبه‌ای وارد خانه شود با دیدن آن حرکات گمان می‌کند پدرم بازیگری‌ست که هدفش در خانه، برهم زدن کلیشه‌جات روزمره برای ماست. دارد به سمتی می‌رود که ناگهان از راه رفتن باز می‌ماند و شروع می‌کند به خاراندن شکمش. آنقدر سخت، سفت و پرشور شکمش را می‌خاراند که هر لحظه گمان می‌کنم از اصحکاک شکم و ناخن‌هایش، هر آن آتش روشن می‌شود. برایتان بگویم که بعد از تلفن همراهش
ایجاد نشاط و شادابی یکی از مؤثرترین راه ها برای افزایش بهداشت روانی در جامعه است، مدرسه بعنوان یک نهاد می تواند با بوجود آوردن زمینه ها و برنامه هایی باعث هر چه شاداب کردن جامعه شود. اگر در مدرسه شوق زندگی کردن بوجود آید خود به خود اثرگذار بر جامعه خواهد بود. انسان های شاد زندگی خود را تحت کنترل دارند، مسئولیت پذیرند، هدفمند هستند، دید مثبت به زندگی دارند.
نخستین نشست از سلسه جلسات  جایگاه لغت شناسی در پژوهشهای قرآنی در مدرسه علمیه حضرت ابالفضل علیه السلام در تاریخ 25/7/98 برگزار شد.
استاد عبدالله پور از اساتید گروه قرآن پژوهی دفتر تبلیغات اسلامی از اهمیت لغت شناسی قرآن در فهم سخن به میان آورد و گفت 
راغب اصفهانی در کتاب مفردات خود می گوید لغت شناسی خشت و شنگ بنای فهم قرآن است.
  در ادامه ایشان مراحلی برای کار با قرآن و لغت شناسی ارائه کردند که مورد استقبال طلاب و اساتید مدرسه قرار گرفت.
برای ایشا
ایجاد نشاط و شادابی یکی از مؤثرترین راه ها برای افزایش بهداشت روانی در جامعه است، مدرسه بعنوان یک نهاد می تواند با بوجود آوردن زمینه ها و برنامه هایی باعث هر چه شاداب کردن جامعه شود. اگر در مدرسه شوق زندگی کردن بوجود آید خود به خود اثرگذار بر جامعه خواهد بود.می توان گفت نشاط در مدرسه مقدمه ای برای نشاط در جامعه است.
انشا درباره عاقبت فرار از مدرسه صفحه 81 پایه نهم
انشا در مورد عاقبت فرار از مدرسه انشا درباره عاقبت فرار از مدرسه انشا درباره ی عاقبت فرار از مدرسه انشا کوتاه در مورد عاقبت فرار از مدرسه انشا عاقبت فرار از مدرسه انشا در مورد عاقبت فرار از مدرسه در قالب خاطره انشا در مورد عاقبت فرار از مدرسه طنز انشا در مورد عاقبت فرار از مدرسه پایه نهم انشا درمورد عاقبت فرار از مدرسه با قالب داستان انشای عاقبت فرار از مدرسه
 
دیروز با بابام نشسته بودم و صحبت ا
با رسیدن به سن 7 سالگی به دنیای جدیدی به نام مدرسه وارد می‌شوند. مدرسه اولین قدم و مرحله‌ پیوند کودک با جامعه است که نقش اساسی در تکوین روند اجتماعی شدن (socialization) آنها دارد. کودک با ورود به مدرسه، حوزه ارتباطی جدیدی را تجربه می‌کند که با دنیای خانواده‌ای که در آن به دنیا آمده و سال‌های اولیه زندگی خود را در آن گذرانده بسیار متفاوت است.
ادامه مطلب
 
پدرم بر درس خواندن ما به طور مستمر نظارت می کرد، ما را گاه با تشویق و گاه با تندی، به آن ترغیب می کرد، من همیشه تسلیم روش پدر و مجری خواست او بودم.
هرگاه در مورد درسی که می خواندم اظهار نظر می کردم، پدرم خیلی خوشحال می شد و به من که چهارده پانزده ساله بودم می گفت: تو مجتهدی و قدرت استنباط داری.
با برادرم مباحثه می کردم، پس از مباحثه، پدرم ما را اتاق خود می خواند، از ما پرسش می کرد و آنچه را نتوانسته بودیم بفهمیم برایمان توضیح می داد.
 
منبع: «خو
بچه مثبت مدرسه : چه آتشی می سوزانند این دوپسر شیطون و عاصی از درس و مدرسه.
بچه مثبت مدرسه : یاسر عرب، نشر سپیده یاوران
معرفی:
مثبت در منفی میشود صددرصد مثبت ولی از مدرسه اخراج می شوید!
بریده کتاب:
روزهای آخر مثل برق وباد می گذشت، کلاس ها تمام می شد و امتحانات آخر سال می رسید. امتحان آخری رو خوب یادمه. همه بچه ها طبق قرار قبلی بعد از دادن برگه امتحان بیرون مدرسه ایستادیم و دسته جمعی، کتاب های درسی رو تکه تکه و پاره پاره کردیم و آتیش زدیم. این طوری ا
مدرسه دولتی بهتره یا غیرانتفاعی؟

مدرسه دولتی یا غیرانتفاعی؟ این یکی از سوالات والدینی است که فرزندانشان  در سن ورود به مدرسه‌اند. مادروپدرهای دلسوزی که تو هر شرایط، دنبال بهترین گزینه برای تربیت و آموزش کودکان خود هستند. جواب شما به این سوال چیست؟
ادامه مطلب
تو مدرسه قدیمی، یکی بود که تو اووووووووووووووججج وحشتناکی های زندگیم با تموم مقاومت هام در برابر حرف نزدن و بروز ندادنشون کنارم بود.
سال بعدش خودم رفتم سراغش. 
امسال دوریم. 
دیشب پیام داد.
سلام x , 
امیدوارم حالت خوب باشه و از مدرسه جدید خوشت بیاد. دلتنگتیم.
این پیام برام دنیا بود.

دیشب یه شب عجیب بود‌.
بدجور بی حوصله‌ام.
چالش مدرسه هم جالبه، شرکت میکنم(هرچند زیاد خوب تعریف نمیکنم)
امروز تا گردن کار دارم. 
زنگ زدن در مراکز آموزشی برای اعلام ساعات شروع و پایان کلاس ها از دیرباز نماد نظم و انضباط در مدرسه بوده و اعلام به موقع و بدون تأخیر زنگ یکی از دغدغه های مدیران مراکز آموزشی می باشد.با نصب این سیستم به زنگ اخبار موجود در مدرسه دیگر نگران اعلام به موقع زنگ ها نباشید.نحوه استفاده از این دستگاه بسیار ساده است برنامه زمانی زنگ ها را وارد برنامه دستگاه نموده و مدت زمان طول زنگ ها را مشخص می نماییم؛ با وصل کردن خروجی دستگاه به زنگ اخبار موجود در مدر

تبلیغات

محل تبلیغات شما

آخرین وبلاگ ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها